اسلایدر

صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 ... 19 صفحه بعد

۩♥۩ ☻ باختــــــــــــــــــم ☻ ۩♥۩


۩♥۩ ☻ باختــــــــــــــــــم ☻ ۩♥۩

۩♥۩ ☻ باختــــــــــــــــــم ☻ ۩♥۩

 پست ثابت

خداییش خیلی نامردین میایین نظر نمیدین

 

 دوستان این آیدی منه هر کی دوس داشت ادد کنه s4j4d@yahoo.com


اگر از زبان من رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من... گناهم را ببخش .... حلالم کن و بعد دعایم کن

 شبیه آن مسجد بین راهی تنهایم,. هرکسی هم که می آید میشکند.....هم نمازش را و هم دلم را.... و میرود

دوستت دارم چه بیایی اینارو بخونی چه نخونی چه منو بخوای چه نخوای مینویسمو میگم که دوست دارم آخرین به روز رسانی 1391/04/23

مثلا دیروز تولدم بود یکی از بدترین روزای زندگیم بود


من از یاد عزیزانم دمی غافل نمیمانم، نمیدانم عزیزانم زمن یادی میکنند یا نه!

دررفاقت با وفا بودن شرط مردانگیست،ورنه با یک استخوان صد سگ رفیقت میشوند

گل نشکفته در باغ امیدم / ز باغ زندگانی قصه چیدم

ندیدم من ز دنیایم وفایی / به قلبم غصه و غم را چشیدم . . .

 


نوشته شده در جمعه 25 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 3:25 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

خلوت و شعرم و سیگار و خدایی که نبود
که ببیند غم این سینه که افتاده به دود
حس سیگار قشنگ است ولی حیف که باز
می شود زود تمام و غم دنیا آغاز....
بوی سیگار می آید،
به گمانم یک نفر پای فیس بوک

عمر خویش را میسوزاند!!


نوشته شده در جمعه 23 تير 1391برچسب:,ساعت 5:55 بعد از ظهر توسط محمد سجاد|

هر شب ستاره‌ای از آسمان به زمین می‌کشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستاره‌هاست
 
            حسرت نبرم به خواب آن مرداب        
       كارام درون دشت شب خفته است
          دريايم و نيست   باكم از طوفان 
      دريا   همه عمر خوابش آشفته است


دل چو آرام نباشد ز تن آرام مخواه

 

  باده صاف ار نبود روشنی از جام مخواه


خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

"سایه" ، آن را که طبیب دل بیمار شمردم

تمام روز بلبل سر به زیر بال دارد

چو بیند باغبان را صبحدم در حال گل چیدن


 هر شب ای دل گفتگوی زلف جانان می کنی

خود پریشانی و ما هم پریشان می کنی

ناخورده می، شکست ز سنگی سبوی ما

پایین نرفت آب خوش از گلوی ما

 

دوای عشق گویند از سفر خیزد چه دانستم

که در دل مهر آن مه خواهد افزون شد به هر منزل

اگه اومدی اینارو دیدی حتما ساعته این پست و عکسه بالا بخونش



نوشته شده در یک شنبه 4 تير 1391برچسب:,ساعت 4:20 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

اگر اینقدر که به یاده تو بودم اگه یاده خدا بودم الان نصفه بهشت مالِ من بود ولی بهشت بی تو صفا نداره

شوخی کردما ولی واقعا جدا از همه خوشی هاش بی تو بهشتم صفا نداره 

 

تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن

بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد


 

خدا را! بهر حرفی آن دو لعل دلگشا بگشا

اگر از بهر ما نگشایی از بهر خدا بگشا


به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها  

بنگر وفای یاران که رها کنند یاری


به غارت رفت یا خون گشت یا محو تماشا شد  

خدا داند چه پیش آمد دل دیوانه ی ما را

بلبل به گلستان جگرش خون شد و گلچین

 

از چیدن گل کام روا هست و روا نیست


خون من ریز و میندیش ز دیوان حساب

کانچه در هیچ حسابی نبود خون من است

 

 

 


نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 3:37 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

میدونی چیه از وقتی که یادم میاد عاشقه اسمه زهرا بودم حالا میدونی جالبتر چیه عاشقه کسی شدم که اسمش زهراست میدونم میخوای سر به تنم نباشه ولی بدون **عـــــــــــــــــــاشقـــــــــــــــــــــــــتــــم** فقط یه چیزی اگه روزی اومدی این وبلاگ رو دیدی ساعتای پستارو حتما نگاه کن متوجه میشی که حرفام دروغ نبودن که شبا یادت نمیزاره بخوابم دوست دارم

مرغ دل مــا را كه به كس رام نگردد

آرام توئی، دام توئی، دانه توئی تو


این شعر از ته دلمه که میزارم

من از صفای قلب كه دارم‌، هنوز هم

باور نمی‌كنم كه تو با من بدی كنی

چادر سیاه روی سرت، مثل اینکه ... آه

مهتاب می شوی وسط یک شب سیاه

و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر

شهــر بی یـار مـگــر ارزش دیـــدن دارد؟ نداره ...!

در همه عالم گشتم و عاشق نشدم

تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم

 

به گریه بر سر راهش فتادم بودم دوش

به خنده گفت از این رهگذر چه می خواهی؟

 

 

فریاد دل، به شادی و غم یکنواخت بود

در روز جشن، چون شب ماتم گریستم

 

 

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

 

2 ساعت کامل شد این دفعه تا اینارو پیدا کردم و آپ کردم بی معرفتا یه نظر بزارین


نوشته شده در چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:,ساعت 5:33 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

خوش به حالت که الان گرفتی خیلی راحت خوابیدی ولی کاشکی میدونستی یکی هست که بخاطره چشاش خیسن نمیدونه میبخشیش یا نه ؟فقط دلش به این خوشه شاید یه روزی خدا خواست شد باهات باشم ولی نه برای یه ماه و یه سال برای همه عمرم میخوامت عمرم فقط کاش ... اگه میبینی هنوز فکر میکنم که یه روزی بهت میرسم به خاطره این عکس هستش

میبینی خدا داره میخنده

اینم میزارم که یه کوچولو اگه روزی اومدی اینجا بخندی ببین چه چیزه دلقکیه

خیلی دوست دارم شعر بزارم ولی وقت ندارم باید برم به یه کاری برسم ساعت 3:10 دقیقس فقط یه چندتا عکسه قشنگ میزارم که اگه روزی اومدی لااقل وایسی عکسارو نگاه کنی یا شعرارو بخونی

دوستت دارم


من همیشه مثله این دختره نگاهت میکنم از دورررررررررررر

کاش منو ببخشی

ولی خداییش مرتضی پاشاییم قشنگ میخونه میگه یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون مینویسمو اون خوابه ...کاش بشه عشقه تورو از این آب بگیرم


نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت 3:30 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

گر نگه دار من آن است که من میدانم / شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد . . .

قطره‌ دلش‌ دريا مي‌خواست. خيلي‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا مي‌گفت: از قطره‌ تا دريا راهي‌ست‌ طولاني. راهي‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوري. هر قطره‌ را لياقت‌ دريا نيست.
قطره‌ عبور كرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.

  قطره‌ ايستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چيزي‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوري‌ آموخت.
تا روزي‌ كه‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دريا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دريا رساند. قطره‌ طعم‌ دريا را چشيد. طعم‌ دريا شدن‌ را. اما...
روزي‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دريا بزرگتر، آري‌ از دريا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را مي‌خواهم. بزرگترين‌ را. بي‌نهايت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اينجا بي‌نهايت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ كلمه‌اي‌ مي‌گشت‌ تا عشق‌ را توي‌ آن‌ بريزد. اما هيچ‌ كلمه‌اي‌ توان‌ سنگيني‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توي‌ يك‌ قطره‌ ريخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد. و وقتي‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكيد، خدا گفت: حالا تو بي‌نهايتي، چون كه‌ عكس‌ من‌ در اشك‌ عاشق‌ است.


عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست

دوستت دارم اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده

من که گفتم اين بهار افسردني است / من که گفتم اين پرستو مردني است

من که گفتم اي دل بي بند و بار / عشق يعني رنج ، يعني انتظار

آه عجب کاري به دستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد دل . . .

دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم    حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم
در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست   باز هم از انتهای دل صدایت میکنم

و اینک تنها از ابری که از سیگارم بلند می شود امید باران دارم...!!!

این هفته آخرین هفتست که سیگار میکشم چون سینم به مشکل بر خورده

اگه دیدین یهو نیومدم حلالم کنین مخصوصا اون کسی که دوستش دارم به خاطره اون حرفایی که بهت زدم


نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,ساعت 3:30 بعد از ظهر توسط محمد سجاد|

 

در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم

هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم


امیدوارم حلالم کنی بخاطره حرفایِ‌ بدم ولی جونه مادرت نیا به خوابم


نوشته شده در دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 1:20 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

حاصلم درد دل است از دل بی حاصل خویش / به که گویم من دلسوخته درد دل خویش . . .

***

***

هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت / کاش می گفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت . . .

چه گذشت ؟؟

***

میتوانی به حساب سادگیم بگذاری که با تمام کم لطفی هایت هنوز دوستت دارم . . .

***

***

من نه عاشق بودمو نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…
من خودم بودمو یک حس غریب که به صد عشقو هوس می ارزید…
من دنبال نگاهی بودم که مرا از پس آن سادگیم می فهمید…
و خدا میداند سادگی از ته دل بستگیم پیدابود

***

***

سخت ترین کار دنـــیا ؛ بی محلی کردن به کسیه که با تمـــام وجـود دوسش داری … !!!


***

دیگرنمیگویم”گشتم نبود،نگرد نیست”.بگذارید صادقانه بگویم.“بود اما مال من نبود”. شمابگردید…شایدمال شماباشد!


***

کاش میشد بهت بگم چقد دوست دارم ولی حیف که نمیشه

 

 


نوشته شده در شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 2:2 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

اونی که دوستش دارم مثله همین شعر میمونه رابطمون

 

من

دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت

و تو

قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . . .


نوشته شده در جمعه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 1:0 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

کاشکی خبر نداشتی دیوونه نگاتم

کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم

کاشکی نبسته بودم زندگیمو به چشمات

لعنت به من که آسون به یک نگات شکستم


نوشته شده در جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 2:47 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

چه زیباست نوشتن ، وقتی میدانی او میخواندچه زیباست سرودن ، وقتی میدانی او میشنود و چه زیباست دیوانگی به خاطر او ، وقتی میدانی او میبیند .

*باختم*

پرنده اي که مال تو نيست

 

1000تا قفس هم بسازي باز ميره!

عشق اول ، عشق پاک اولیاست

عشق اول ، داده ایی از رب ماست

عشق اول ، روح او به جسم ماست

عشق اول ، یک دم از عشق خداست . . .

 

 

آنکه بینِ‌منو تو شامِ‌ جدایی آورد میکنم نفرینش یا الهی بکنش چون من زار

پیشِ معشوقش خار هر دو چشمانش تار

تا بداند چه به من میگذرد از غمه دوری آن چشم عزیز


نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:48 بعد از ظهر توسط محمد سجاد|

مدیونی چی جالبه فال هم میگیرم تو توشی ای خدا چه غلطی کردیم عاشق شدیما فک میکنی دروغ میگم خودت نگاه کن

دیدی حافظم میگه بیخیالت نشم


نوشته شده در سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:28 بعد از ظهر توسط محمد سجاد|


خدایااااااااااااااااااااااااا…
کاری کن که اونایی که تو زندگیمون نیستن تو خوابمونم نباشن!!


نوشته شده در سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:59 قبل از ظهر توسط محمد سجاد|

از یه بچه میپرسن عشق یعنی چی میگه یعنی اینکه بزاری دوستتم از پفکت بخوره

ولی نمیدونم چرا رفیقه من نمک خوردو نمکدونو شکوند


نوشته شده در شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 5:31 بعد از ظهر توسط محمد سجاد|


آخرين مطالب
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» مــن می نویسم و تـو نـمی خوانی ! امـا مخاطب که تو باشی … مدیونم اگر ننویسم
» چرت و پرت
» شعر عشقولانه با عکس
» سخت ترین کار دنـــیا ؛ بی محلی کردن به کسیه که با تمـــام وجـود دوسش داری … !!!